☼... I しѺ√乇 English ...☼
انگلیسیو عشق است.......♥!


چهار شنبه 29 خرداد 1392

سلامی دوباره! بیا توی ادامه مطلب تا تست های روان شناسی مختلف باحال بخونی!


ادامه‌‌ي مطلب
+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 22:13 | لیـــــــــــــوس
چهار شنبه 29 خرداد 1392

 

Don't go for looks,

they can deceive

Don't go for wealth

even that fades away.

Go for sum1 who makes u

smile becoz only a smile makes

a dark day seem bright..



دنبال نگاه ها نرو،

ممکنه فریبت بدن

دنبال ثروت نرو

چون حتی ثروت هم یه روزی نا پدید میشه

دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی

چون فقط یه لبخنده که میتونه

باعث بشه یه روز خیلی تاریک، کاملا روشن به نظر بیاد

+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 22:5 | لیـــــــــــــوس
چهار شنبه 29 خرداد 1392
داستان
There was a man who worked for the Post Office whose job it was to process all the mail that had illegible addresses.
One day, a letter came addressed in a shaky handwriting to God with no actual address.
He thought he should open it to see what it was about. The letter read


مردی برای یک اداره پست کار می کرد که مسئول رسیدگی به نامه هایی که آدرس نا معلوم داشتند بود.یك روز متوجه نامه ای شد كه روی پاكت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !
با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:


......................................................

 

Dear God,
I am an 83 year old widow, living on a very small pension. Yesterday someone stole my purse.
It had $100 in it, which was all the money i had until my next pension check.
Next Sunday is Christmas, and I had invited two of my friends over for dinner.
Without that money, I have nothing to buy food with.
?I have no family to turn to, and you are my only hope. Can you please help me


خدای عزیزم
بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم كه زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می‌گذرد. دیروز یك نفر كیف مرا كه صد دلار در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود كه تا پایان ماه باید خرج می‌كردم.
یكشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت كرده‌ام،
اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم.
هیچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی می تونی من كمك كنی؟


......................................................

 

The postal worker was touched. He showed the letter to all the other workers.
Each one dug into his or her wallet and came up with a few dollars.
By the time he made the rounds, he had collected $96, which they put into an envelope and sent to the woman.
The rest of the day, all the workers felt a warm glow thinking of Edna and the dinner she would be able to share with her friends.
Christmas came and went. A few days later, another letter came from the same old lady to God.
All the workers gathered around while the letter was opened. It read:


كارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همكارانش نشان داد.
نتیجه این شد كه همه آنها جیب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاری روی میز گذاشتند.
در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند …
همه كارمندان اداره پست از اینكه توانسته بودند كار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.
عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این كه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید كه روی آن نوشته شده بود: نامه‌ای به خدا !
همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :

......................................................

 

Dear God,
How can I ever thank you enough for what you did for me? Because of your gift of love, I was able to fix a glorious dinner for my friends.
We had a very nice day and I told my friends of your wonderful gift. By the way, there was $4 missing.
I think it must have been those bastards at the Post Office


خدای عزیزم،
چگونه می‌توانم از كاری كه برایم انجام دادی تشكر كنم. با لطف تو توانستم شامی ‌عالی برای دوستانم مهیا كرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.
من به آنها گفتم كه چه هدیه خوبی برایم فرستادی. البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان اداره پست آن را برداشته‌اند!

+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 19:56 | لیـــــــــــــوس
چهار شنبه 29 خرداد 1392
یک داستان ساده انگلیسی برای شروع!

A young man asked Socrates the secret of success. Socrates told the young man to meet him near the river the next morning. They met. Socrates asked the young man to walk with him into the river. When the water got up to their neck, Socrates took the young man by surprise and swiftly ducked him into the water. The boy struggled to get out but Socrates was strong and kept him there until the boy started turning blue. Socrates pulled the boy’s head out of the water and the first thing the young man did was to gasp and take a deep breath of air. Socrates asked him, “what did you want the most when you were there?” The boy replied, “Air”. Socrates said, “That is the secret of success! When  you want success as badly as you wanted the air, then you will get it

 

+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 19:39 | لیـــــــــــــوس
چهار شنبه 29 خرداد 1392
Adele

 اینم متن آهنگ I set the fire to the rain از Adele در ادامه مطلب...


ادامه‌‌ي مطلب
+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 18:54 | لیـــــــــــــوس
چهار شنبه 29 خرداد 1392
Rihanna

 اولین مطلبمو از متن آهنگ diamond ازRihanna شروع میکنم.

آخه راستش می خواستم وبم مخلوط موسیقی-انگلیسی باشه!

برای متنش بیا تو ادامه مطلب...


ادامه‌‌ي مطلب
+ چهار شنبه 29 خرداد 1392 | 17:11 | لیـــــــــــــوس

This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy



Flying Icon


カーソル2

دیکشنری آنلاین

دیکشنری آنلاین

Lioc English
Image by Cool Text: Logo and Button Generator - Create Your Own Logo

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا

Watermelon

دریافتــ کد موســــ

آیلار دیزاین